🐳

#نامه_ی_دوم :

سلام موی مهربانم..

دلم برای آرامش صدایت تنگ شده..

انگار در گل سرشت من دلتنگی عجیبی ست ..

کسی چه میداند..این حجم از دلگرفتگی ها نمیتواند عادی باشد..

خاک هم دلش برای کسی تنگ میشود؟

 برای مثال برای درختی که روزی در وجودش ریشه دوانده بود؟شاید من یک درخت باشم.

آه موی عزیزم..

این لحظه ها هیچ نمیخواهم جز انکه در جاده ای بی انتها زیر نور ماه در کنارت به خوابی عمیق فرو روم..

کاش میتوانستم لبخندت را با ظرافت تمام به تصویر کشم بچسبانم به آینه ی این اتاق و پر از نور شوم..نور که نباشد قلب آدم کدر میشود..

نقاشی 10 ام نیز همین چند دقیقه ی قبل تمام شد و ساعاتی بعد برایت میفرستمش..

توی آن نقاشی میخندم و بنفش به تن دارم،نمیخواستم بغضی که توی گلویم گیر کرده را نقاشی کنم..

چه خوب است که تو آدم بزرگ نیستی.

من آدم بزرگها را دوست ندارم!

آنها بی منطق ترین انسانهای روی زمینند..هرچند من چیزی از منطق سردرنمی آورم اما فقط همین را میدانم که باعث میشود آدم بتواند حرفهای کسی را بپذیرد.

آدم بزرگها ذره ای رویا توی قلبشان نیست.قلبشان مثل کویر میماند!بلد نیستند چیزهای خوب را تصور کنند.من حتی فکر میکنم آنها بلد نیستند چیزی را تصور کنند.فکر میکنم آنها فقط" افراد نابینایی هستند که میتوانند ببینند،اما درواقع نمیبینند."

این را توی یک کتاب خواندم.راست میگفت.امشب هم برایت خودم را کشیدم که دارم کتاب میخوانم و از توی کتاب یک باغ سبز شده و اطرافم را گرفته.و زیرش یک ضرب المثل چینی برایت نوشته ام :

"A Book is like a Garden carried in the packet"

کتاب مثل یک باغی میماند که در جیب شماست:*)

موی دوست داشتنی من..

سعی کن زیاد به آدم بزرگها نزدیک نشوی. حال ادم را بد میکنند.به یک چیزهایی واقعیت میگویند که در نظر من خیالاتی ترسناکند و به یک چیزهایی توهم میگویند که در نظر من زیباترین حقایق کشف نشده ی روی زمینند.

آنها هنوز از یک کلمه ی قدیمی استفاده میکنند که دیگر در جهان امروز کاربردی ندارد.در جهان منکه کاربردی ندارد اما هرجور شده میخواهند مرا قانع کنند که آن را به زبان بیاورم.اخر من از بعضی کلمات اصلا استفاده نمیکنم.چون روحم را از توی جوی که پیدا نکرده ام که بخواهم این چیزها را به خوردش بدهم. حال هم فقط به تو میگویم محض اینکه بدانی کدام را میگویم " غیرممکن! "

اصلا خنده دار است.

اما آنها میگویند که من همش با همچین چیزهایی سر و کار دارم.

میدانی مو ..

درست است که من چیزهای عجیب غریبی را دوست دارم ..درست است که حرفهای آدمها را اشتباهی میفهمم.. که یکمی زیادی خنگم.. که هرچه میبینم بقیه یکجور دیگر میبینند..

اما من دنیای خودم را دوست دارم مو..

گوشهایم را گرفتم تا حرفهای آدم بزرگها را نشنونم..اما آنها دست بردار نبودند..

مو!

دنیای من دنیای زیباییست..شاید همیشه فقیر بمانم! اما هرگز کاری که عاشقش نباشم را انجام نخواهم داد..

شاید خیلی طول بکشد تا این ادم بزرگها یکجوری بفهمند که من حالم توی همین دنیاست که خوب است..شاید هم هیچوقت نفهمند..

اما خودت گفتی یک روز موفق میشوم!

اصلا برایم مهم نیست آنها چه میگویند و چه میکنند..ولی خیلی دلم میخواهد یک روز دهان های بازشان را ببینم و ازشان عکس بگیرم و بچسبانم توی البوم بنفشم..

بعد به تو نشان بدهم و باهم بخندیم💜

مو من خیلی زود قلبم میشکند..

مامان همیشه میگوید من شبیه ترین تصویر به اویم..

من زودی بغض میکنم و چشمهایم پر از اشک میشود !

یادت هست آن روزی که خسته بودی و دیر رسیده بودی و من زیر باران منتظرت بودم؟..

بعد خداحافظی با تو،

من تا خانه گریستم..

سالهاست که سرما نمیخورم..یکجایی خواندم که وقتی عاشق میشوی سیستم ایمنی بدنت خیلی قوی تر میشود..مو من سالهاست بیمار نمیشوم باور کن!درحالیکه خیلی قبل تر ها همیشه بیمار بودم..یادم می آید دوران دبستان از خوردن بستنی محروم بودم،اما همیشه بدون آنکه مامان بفهمد میخوردم برای همین حالم خوب نمیشد و سرفه هایم شدیدتر میشد..

آه مو !

آن روز بعد از مدتها سرماخوردم و صدایم بطرز خیلی بدی گرفت..تو هفته ی بعد هم نبودی و درست روزی که آمدی صدایم درست شد!

میدانی قلبم خیلی زود مچاله میشود..

امشب هم اگر برایت نامه ننویسم نمیتوانم بغضم را قورت بدهم..

با وجود اینکه خیلی کله شقم و همیشه فقط آن کاری را میکنم که خودم دوست داشته باشم،

یعنی میخواهم بهت بگویم خیلی خود رای هستم.

اما وقتی میبینم یکی کله اش را فرو میکند توی دنیایم و با حرفهای نوک تیزش قلبم را سوراخ میکند،

خب دلم میگیرد مو..

آدم بزرگها خیلی بد هستند!

من از آنها بیزارم..

آنها اصلا نمیخواهند قبول کنند که مهم نیست وضع جیبهایت چجوریست..مهم آن است که لبخندت واقعی ست؟

آه مو من کی از دستشان راحت میشوم؟

شازده کوچولو راست میگفت..آنها یک ذره قوه ی تخیل ندارند..بیچاره ها!فقط افکار بیمارشان را بهم منعکس میکنند و لبخندهای مصنوعی میزنند..

شاید من دلم بخواهد ون گوگ باشم..

شاید دلم بخواهد بتهوون شوم!

شاید دوست باشم شاملو وار زندگی کنم..

اصلا شاید دلم بخواهد یک نیلی قلب بی نام و نشان باشم!

به آنها چه آخر مو !

آه مو..

نمیدانی صبح بعد آن پیاده روی طولانی وقتی به خانه رسیدم و دیدم که برایم با عشق نوشته ای که "بیدار شو😘"

چه کیفی کردم!

انگار تا آن موقع خواب بودم و تازه بیدار شدم..

مثل خورشید میمانی..💜

مو لطفا همیشه موی من بمان..

این ادم بزرگها واقعا آدمهای بیخودی هستند..

من قول میدهم همیشه برایت نقاشی بکشم،

تازه دارم تمرین میکنم که آوازهای خوبی برایت بخوانم،

و هروقت که قلبم هوایت را کند برایت نامه مینویسم..هرچند که "یک لحظه بی تو نیستم.."

موی عزیزم..

این روزها برف غافلگیرمان کرده..

جاده ها خیلی خطرناکند..لطفا مراقب خودت باش! لطفا مو!..

من مطمعنم اگر به برف ها نگاه کنی و لبخند بزنی،آب میشوند و جاده ها امن میشوند..

پس توی راه همش لبخند بزن!

"دوستت دارم مو..💜🐳"

🌿💜

از طرف:دخترک بنفش دریاهایت..

21:09

..☔️

95/12/1