چرا میذارمش؟.....

زیر بارون نوشتمش....

چرا میذارمش ؟

اگه میندازمش چرا میذارمش؟

نمیدونم.....

.

.

.

.

96/10/5

20:00..

موی عزیزم

سلام🌱

اینجا باد و باران است..من اینجایم،زیر باد و باران با کلاهی نارنجی ،درختان چنار،و تاریکی.

تو درقلبم هستی

و صدایت میکنم

کنارم هستی

کسی تو را نمیبیند 

اما من برایت آواز میخوانم

با تو میخندم

و از سرزمین های دور..از رویا برایت میگویم

من اینجا دارم یک عالمه حرف میزنم 

و تو تنها گوش میدهی

لبخند میزنی

و آسمان را نشانم میدهی

و ستاره های توی جیب ات پریده اند بیرون و کنارمان لی لی میکنند و از ته دل میخندند

نگاهم میکنی و میگویی

" دلت گرفته است؟"

و من ناگهان بغض میکنم..

اینجا توی این پیاده رویی که انتهایش انتهای این شهر است،

دخترکی تو را از آن دورها آورده پیش خودش

خانه نمیرود

میخواهد تا پایان جهان

تا انتهای زندگی

کنارت باشد و تماشایت کند و پلکهایش را آرام برهم بگذارد

و شادی با تو بودنش هیچگاه تمام نشود

تو تا ابد مال او باشی و هیچکس از وجودت باخبر نباشد

آه مو ..

جهان کوچکی دارم که جان و جهانش تویی..

من که بدون تو نمیتوانم 

اصلا نمیخواهم

میخواهم چکار آخر؟

بومی بدون رنگ

سازی بی صدا

قصه ای بی پایان، خالی!

گوش کن

گوشت را بیاور جلو

میخواهم بگویم که چه دوست میدارم تو را...

دوستت میدارم

به سان این باران آرام کوتاه بی انتها در چنین شبی سرد..

دوستت میدارم بسان این نسیم زمستانی

که روحم را مینوازد

و زیر این باران میرقصد و میرقصد و میرقصد..

دوستت دارم

بسان این دخترک تنهای..تنهای دریا.. که اقیانوسش بودی..

دیده ای بعضی ها آنقدر یکی را دوست دارند که آخرش دیوانه میشوند؟

از چشم هایم میخوانی مگر نه؟

نمیبینی وقتی میبینمت چه شکلی میشوم؟

گویی همان لحظه ناپدید خواهم شد!

آه از این عشق بی پایان..

بگذار چیزی بگویم

این خیابان را میبینی؟

میشود جلوی یکی از ماشین هایش ماند و به دنیایی دیگر پرت شد!

اما دنیایی که تو نباشی را چکار من است؟

تمام نشو

ای باران لعنتی 

تمام نشو

میخواهم به خانه نرسم

و چشمهایم را باز نکنم

تا همیشه کنارم باشی

اینجا

همینجا

دستهایت محکم توی دستهای من

و تمام تصویر جهانم چشمان تو ..

مو..،

آدمهایی شبیه من

عاشق که میشوند

این را یکبار هم گفته بودم؛

دیگر به زندگیشان برنمیگردند.

دیوانه ها را میگویم

دیوانه های پابرهنه ای که گیسوانشان بوی دریا میدهد..

رفتم کوتاهشان کردم که دیوانه تر نشوم!

این دلتنگی ها

این دوری ها

این ندیدن ها

رویاهای شب های بارانی

این تنهایی های بی تو..

اخرش..

دیوانه ام میکند.

البته میگویند هستم،

پس

 ستاره میشوم، 

از آن نوترونی ها

دیوانه ترین ستاره ها..

که در سیاره ای دور

نامت را میخواند

و میچرخد

دیوانه وار.

و افسانه ام

این افسانه ی بی پایان

بی تو چه ناتمام میشود..

میدانی

میخواهم

یک روزی

در همین نزدیکی ها

سونات دوست داشتنت را بنوازم!

با همین انگشتان کوچک

و از جهان نداشتنت رها شوم..

جهانی که دارمت اما ندارمت...

جهانی که..

من تو را خواهم نواخت..

قول میدهم تو را💜

شازده کوچولو را یادت هست؟

: )

دوستت دارم..

دوستتت دارم..

دوستتتت دارمم..

دوستت داشته ام..

و دوستت میدارم و خواهم که بدارم و زیستن بی دوست داشتنت را نتوانم و دوست میدارمت و دوست میدارمت

ای عشق بی انتها

ای..

ای دستان رهای دور

ای..

موی راسن!🍃💜

بی تو زندگانی را چه سود؟

بی تو اینها را چه میخواهم آخر؟

بی تو اصلا من را چه به بودن؟