توو این روزا که تکلیفم با هیچی مشخص نیست،تکلیفم با خودم مشخص نیست با آینده ام مشخص نیست،با رشته ام مشخص نیست که نشستم وسط تختم جایی که دقیقا وسط اتاقمم محسوب میشه اتاقی که هیچ جای دنجی توش نیست و توو پوچی محض غوطه ورم! توو این روزا داداشم هی میاد و میگه باید به آینده ام فکر کنم و ازم میخواد توو کار جدیدش باهاش شریک شم!کاری که هیچ علاقه ای بهش ندارم و چندبار بهش گفتم من ترجیح میدم کاری که انجام میدم با روحم سازگار باشه نه با جیبم!

این روزا همه چی به طرز مزخرفی متوقف شده چون من نشستم و حتی فکرم نمیکنم!اوایل دور شدن از تلگرام و اینستاگرام دلم میخواست این یه ماه فکر کنم و فکر کنم..اما بعدش فهمیدم بهتره یه مدت به هیچی فکر نکنم.

ذهنم غوطه وره..حس کسیو دارم که روی دریا دراز کشیده و به هیچی فکر نمیکنه!

بدم نمیاد از این روزا..فرصت اینو دارم زل بزنم توو چشمای خودم..فرصت اینو دارم به هیچی فکر نکنم..بس نیست اینهمه فکر کردن؟

پریزو کشیدم  سکوت و سکوت..

درسته همه چی متوقف شده و کارایی که کردم خیلی کمه و اصلا به چشم نمیاد و به جهنم! 

دلم میخواد یه مدت به هیچی فکر نکنم اصلا!

درسته خیلی مزخرفم این روزا!

مثل چسبی که میخوای جدا کنی اش اما جدا نمیشه و تهش یه تیکه از دیوارم با خودش میکنه!

درسته این روزا از خودم بدم میاد اونقد که دلم میخواد برم زیر و آب و تا وقتی آدم نشدم نیام روی آب!

اما فکر میکنم همه ی ما برای بهتر شدن به همچین روزایی نیاز داریم!

بعضیا این روندو ادامه میدن و به جایی نمیرسن،یه سریا تسلیم میشن تن میدن به یه زندگی مزخرف تر!

بعضیام سبز میشن قد میکشن:)البته بعد شخم زدن خودشون!