پیشو امروز صبح برای همیشه از پیش ما رفت..

جلوی چشمای من جون داد..

خودم خاکش کردم..

همون ماشینی که بهش زد یکم جلوتر میخواست بزنه به من...

وقتی دیدمش قلبم ریخت...

زنده بود!

نفس میکشید..

ولی برای زنده موندنش هیچ کاری نمیتونستم بکنم..

خواب نیستم...

پیشو دیگه نیست..

همه گلوله های سنگی دنیا جمع شده تووی سینه ام..

پیشو دیگه نیست..

قلبم میسوزه..