ادمهای رویایی را نشکنید...
اینها دنیایشان شمایید
ویران میشوند
میمیرند
و نمیگذارند بفهمید
یکهو
خبر مرگشان
غافلگیرتان میکند...
آنها چه میخواهند؟
جز اندکی بودن در کنارتان
داشتنتان..
آنها مگر چه میخواهند؟
چرا اینگونه میکشیدشان؟...
برای نوشتن آن نامه زیر باران رقصیدم
اما حالا
بی ارزش ترین نوشته ی من است
و می اندازمش دور
و به تنهایی ام
به این غار تاریک بی انتها
پناه میبرم
و تکه های قلبم را
میریزم دور
خودم را
نوشته هایم را
راسن بینوای من
تو چه تنهایی!
دیگر هیچ چیز نمیخواهم هیچ چیز...