افسانه ی من که سالها بعد نوشته خواهد شد..💜

روزی که میخواستم توی دریا غرق شوم.

نامه های راسن به مو.

نامه ی نهم.

"روزی که میخواستم توی دریا غرق شوم."

🐳

#نامه_ی_نهم

این نامه را کنار ساحل برایت مینویسم.

این نامه کوتاه است

محبوب زیبا گوش میدهم

مو

این اخر بدشانسیست که تو مال ما نیستی

مو

اگر دوستت نداشتم

امروز خودم را توی دریا غرق میکردم.

۱۳ مهر ۹۶ ، ۱۸:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Legend 28

بی عنوان.

نمیدونم تهش چی میشه.

فقط اومدم بقیه نامه هامو بذارم

تنها بخش زنده ی روحم انگار..

شاید بعدش مردم :)

شاید زنده موندم

کی میدونه؟

۱۲ مهر ۹۶ ، ۰۹:۱۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Legend 28

She came back:)

او برگشت..

۲۳ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۰۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Legend 28

تنهایی..

خوبه که اینجارو دارم

که هیشکی آدرسشو نداره..

میتونم اون وقتا که دلم میگیره بیام اینجا و خیالم راحت باشه هیشکی حرفامو نمیخونه؛ نمیفهمه که دلم گرفته..

از سکوت مهربونم ممنونم که بااینکه اونقدرا خوب نیستم میاد و سر میزنه..دلگرمی قشنگیه بودنش💜

مثل یه پرنده ی مهاجر، که به هوای آتیشی که جلوی کلبه ام روشن کردم پیدام کرده و هربار که نورشو میبینه میاد این سمتی:)

مرسی پرنده جان بخاطر بودنت💜🍀

امشب چه تنهام ...

چه بده که انقد ساده احساس تنهایی میکنم

که دلم به هیچ بنده که زود پاره میشه بندش..

شب آخرین امتحان و

هوای غریب تنهاییم...

داشتم از ته دلم میخندیدم

یهو بند دلم پاره شد..

شاید

هیچی ..مهم نیست🍃

مهم نیست ....

۳۱ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۳۲ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Legend 28

خوب نیست خودتو دوست نداشته باشی،اما خودمو دوست ندارم!

من همه ی راه های منتهی به شکست رو میدونم،

عجیبه که همشو مو به مو انجام میدم.

از اینکه راسنم،

به شدت حس بدی دارم!

نه اینکه راسن بودن بد باشه،

نه..

اتفاقا راسن میتونه یه افسانه باشه..

اما..

راسنی که من دارم میسازم،

بطرز مزخرفی کوچیکه.

کوچیک!

هیچی نیست !

پوچه !

درحال حاضر توو 21 سالگی،

هیچی به اندازه ی نداشتن یه بابای خوب اذیتم نمیکنه..

پدری که بشه دستشو گرفت رفت قدم زد..

پدری که توو چشمات نگاه کنه،

بزرگت کنه..

نذاره اینقد کوچیک بمونی..

نذاره از دیدن خودت توو آینه فرار کنی..

مو..

من خوش شانسم که دیدمت..

اما بدشانسی همینه

.....

نداشتنت..💔

۲۶ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۰۸ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Legend 28

نامه های راسن به مو:"نامه ی هشتم🐳"

نامه های راسن به مو🐳

#نامه_ی_هشتم🌱

اگه الان داشتمت،

بهتره بگم اگه الان پیشم بودی،

دلم میخواست باهات سوار یه اتوبوس دوطبقه ی قرمز بشم.

مامان از پرحرفی هام خسته شد و خوابید،

من موندم و رویای اتوبوس گردی با تو.

بنظرت این وقت شب بهترین وقت واسه این کار نیست؟

تو که نمیدونی الان ساعت چنده.ساعت00:57 ست..

حتی نمیدونی پنج و هفت کنار هم چقد جادویی ان!

اخه تابحال برات از اعداد حرف نزدم مو..قصد هم ندارم توو این نامه ازشون حرف بزنم..

شب قشنگیه،باد سردی از پنجره میاد و میپیچه لای موهام..

اما تنهام

تنهاتر از همیشه.

کاشکی تو هیچوقت اینجوری تنها نباشی مو..

🌱

امشب فاطمه لابلای پیام هاش بهم گفت،

دوست داره برگرده به زندگی قبلیش.

پرسیدم چه شکلی بود؟

گفت اینهمه تن ها نبودم..

دلم گرفت براش..میخواستم بهش بگم،زمان آدمارو تنهاتر میکنه..یا بهتر بود میگفتم که آدما همدیگه رو تنهاتر میکنن..میخواستم بهش بگم خودتو پنهوون نکن چون دیر یا زود میفهمی که حتی اگه بیرون بیای،اونی که فکرشو میکردی دیگه نیست که ببینتت حتی نمیخواد که ببینتت..

اما شارژم تموم شد.

اصلا انگار شارژ میکنی که همین وقتا تموم شه.نتونی حرفتو سروقتش بزنی،یا شایدم اگه میگفتم تنهاترش میکردم..غگمین ترش میکردم..برای همین یه جمله ی دیگه رو جایگزین کردم و بهش ایمیل دادم.

نمیدونم کی ببینه.

نوشتم

" منم دوست ندارم این روزارو..دلم برای اون فاطمه تنگه💜 "

میدونم جمله ی مزخرفیه.

اما همش واقعیته.

دلم براش تنگ شده.

برای خنده های بی پیرایه ش.

از ته دلش،

دندونای موشی و چشمای براقش.

باورنکردنی ترین رویاهای ممکنش..

دلم واسه انسجام عجیب و ایمان پنهان حرفاش..

آخ که دلم برای اون خرگوش ماجراجو تنگ شده از ته دل.

اونوقت یه هیولا

یه دوره ی مزخرف از زندگی،

اونو اول از همه از خودش گرفته..

میخواد مثل همون روزا توو اون دشت بدوعه

رها

رها

رها..

قدیمارو دوست داره.

اما من باور دارم ادامه ی زندگی قشنگتر از موندن توو گذشته ست..

چون اون گذشته یه روز تموم میشه،

هرکاری کنی تموم میشه مو..

نمیشه همش یه چیزو تجربه کرد.

تو مجبوری زندگی جدیدی رو 

امتحان کنی..

و این وسط 

یاد گرفتن گاهی وقتا جلوی زندگی کردنو میگیره.

یاد گرفتن تغییره.

برای همین سخته.

دور میکنه تورو از خودت..از همه.

میخوای بهتر شی،

اما این بهتر شدن

مثل نقطه های رنگارنگ یه تابلوی نقاشیه که بی هم بی معنی ان..

اون مثه یه دشت سرسبز میمونه،

یا مثل یه خرگوش 

توی یه دشت سرسبز..

دشتشو ازش گرفتن این روزا..

🍃

زیر بارون بودم دیروز..

زیر بارون چشمات که خیس شن کسی نمیفهمه..بخصصوص اگه بارونش چتری باشه،از این رگباریا..

پاییز بود اینجا دیروز..بارونه بهاری نبود،بارونه مثل همون بارونه بود که دیر رسیدی و من بیرون پله ها خیست شدم مو..خیس دوست داشتنت..خیس چشم دوختن به دری که لبخند زدم که اومدی و نگاهت لرزوند دلمو..

زیر بارون بودم دیروز که چشمام دوباره خیس تو خیس سارا خیس فاطمه شد..

خیس نبودنت..

خیس دل چتریش..

خیس تیرگیهای خرگوشم..

یادته بهت گفتم لبخندت برفارو آب میکنه؟..

بخند مو!

 روی آسمون ابری سارا

که مجبور نشه چتر دستش بگیره،

میدونی که دوست نداره..

مو حتی خودت نمیدونی چه جادویی داره لب هاات وقتی میخندی،

انگار که رقص ستاره ها رو میبینم،

انگار همینکه دستمو دراز کنم توو دستم ان همینقد واقعی!

انقد واقعی ان که چنبار خواستم بپرم وسط خنده هات بگیرمشون توو دستام،

نازشون کنم..

اما قبلش ماتم برده و تو رفتی..

مو !

بخند موقع خوندن این نامه..

شاید چندسالی گذشته باشه،

اما بخند مو..

سارا قلب منه..چتری که میشه راه میفتم توو خیابونا..عین دیوونه ها..

اما چه فایده داره تنهایی؟

میدونستی اون اولین کسیه که زیر بارون باهاش قدم زدم؟

همون شب که گفتی ای وای توو این بارون خیس میشید که.کاش تاکسی داشتم میبردمتون خونه!

نگفتی داغ میکنیم دیوونه تر میشیم توو تاریکی هوا پیاده میزنیم به دل جاده؟

هیچوقت اون شبو فراموش نمیکنم.

طاقت ندارم که

طاقت چتری شدنشو ندارم..

پس بخند به حرفم گوش کن که  

ابرا برن کنار💜

هیم؟:)

دلم به خنده های تو که خوش نباشه،

تنها تنها چیکار کنم واسه دل بی کرانش اخه مو؟..

من که بلد نیستم دل ستاره هارو ببرم

یا آسمونو صدا کنم

ولی تو که میخندیا،

آسمون رقصش میگیره💜

🌱

فردا امتحان دارم

 و خرداد داره تموم میشه

 فهمیدم یه لذتی توو نخوندن هست  که توو خوندن نیست.

برای همین نمیخونم

نظرت چیه؟:))

البته دست روی دست نذاشتم.

یادته گفتم میخوام برم کلاس جادوگری؟

وگرنه به درد ادم گنده های زندگیم نمیخورم اون وقتا که دلشون گرفته؟..

خب رفتم.

احتمالا الان داری میخندی.

میخندی،

توو دلت میگی استادت سیروانه؟

جادوگر بزرگ!

اما بهش نگو جادوگر بزرگ،

بهش بگو "وردآفرینش کهکشان"

درس اولش این بود :

نوشتنو شروع کن.

مو؟

تابحال دقت کردی که همه ی جادوگرا ورد دارن؟

همشون یه کتاب کهنه پاره پوره دارن؟

جوهر مایه ی اصلیه جادوعه.

اره دارم فکر میکنم که من یه روز جادوگر بزرگی میشم.

با یه نگاه،

با یه فکر،

در عرض یک ثانیه ورمیدارمت میارمت همونجایی که هستم

میریم سوار اتوبوس قرمز دوطبقه میشیم..

اون بالا تو کتاب میخونی،

کتاب "پریانه های لیاسندماریس"

بعد شلپی پرت میشیم توو یه کشتی وسط یه طوفان،

من تا اون موقع شنا یاد گرفتم نگران نباش.

بعدش که کشتی شکست،

میرسیم به جزیره ی خودمون و 

اما سارا هنوز خوابه.

برای همین هیچکدوم از اتفاقات اون شب مارو نمیفهمه و

راستی..

شیشه های اتوبوسه خیسه بارونه☔️

🌱

دوستت دارم مو💜

"از طرف دخترک بنفش دریاهایت.."

96/3/25

3:25

۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۵۱ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Legend 28

نامه های راسن به مو:نامه ی هفتم🐳

🐳

#نامه_ی_هفتم

بعضی آدمها تنهایی را دوست دارند چون کنار آدمهای توی خانه شان بسیار تنهایند.

آنها کنار آن آدمها حالشان خوب نیست مو..نمیدانم این نامه را کی خواهی خواند..

من جزء همان آدمهایم..

امروز آهنگ زیبایی شنیدم که من را یاد تو و سارا انداخت..نامش"محبوب زیبا" است و میخواهم تا اتمام تعطیلات صبر کنم و شبی که راهی این غربت میشوی برایت بفرستمش..دارم گوش میدهمش و به این فکر میکنم چرا آدمها انقدر نامهربانند..چرا تا زمانی که یک بیماری دردناک نگرفته باشی،یادشان نیست که تو نفس میکشی!

شاید اگر همین الان به آدمهای توی این خانه بگویند که راسن تنها چند روز زنده است،همه چی تغییر کند..

میدانی این شکلی زیستن چه سخت است؟

من نمیخواهم آن نیلوفری باشم که توی مرداب روییده و بر شرایطش غلبه کرده!

من نمیخواهم آن ورزشکاری باشم که با پاهای فلزی از پاهای واقعی جلو زده!

من نمیخواهم مو..

من دوست ندارم بعدها به خودم نگاه کنم و به بد بودن شرایط و پیروز شدن خودم افتخار کنم!

دلم قدری عشق میخواهد..قدری مهربانی..قدری خوبی و خوشبختی..

شاید برای همین است که از همان پنج سالگی حس میکردم تنهام..شاید بدون آنکه بفهمم آن روزها داشتم روی بالهای تنهایی دست میکشیدم..

امشب آخرین چهارشنبه ی سال است و دلم نمیخواهد کسی نوشته هایم را بخواند و دلش بگیرد برای همین آن را توی وبلاگ تنهاتر از خودم میگذارم و تا صبح توی تاریکی اشک میریزم..گریه کردن خوب است مو یک موهبت است ناراحت نباش.آدم وقتی گریه میکند قلبش صاف میشود غصه هایش اگر پاک هم نشوند دیگر به سنگینی قبل نیستند..

مو من باید این جمله را امشب بهت بگویم..

"کاش تو واقعا پدرم بودی.."

این جمله زور خیلی زیادی دارد..همیشه بغضم را میشکند و چون لپهای بامزه ای دارم یک چیز گرد مثل هلال ماه از بالا سر میخورد پایین..

یک روز برای سیروان هم نوشتم که کاش واقعا برادرم بودی!

و هیچکس انتهای غمی که قاطی برق چشمهایم است را نمیبیند..

چه تنهایم..چه تنهایم..چه تنهایم مو..

قلبم طاقت ناراحتی هیچکس را ندارد اما بقیه چه راحت آن را زیر پایشان له میکنند انگار یک یویوست..به هرجا که دلشان میخواهد پرتابش میکنند..

خسته ام..سالهاست از بودن و زیستن در این جلگه ی وهم انگیز و مه آلود خسته ام..از این خانه ای که حتی نفس کشیدن توی اش وزن دارد  سنگین است.. 

دیوارهای سرد و تاریک اش..

گاهی آنقدر  توی این یک وجب شهر قدم میزنم تا پاهایم تاول بزند و با رسیدن به خانه از فرط خستگی به خوابی عمیق فرو روم..

این روزها آنقدر آشفته ام که دوست ندارم کسی نزدیکم شود و خودم هم به کسی نزدیک نمیشوم..

مو!

زندگی با آدمهای خاکستری،

ملال انگیز است..

پرواز میکنی اما خوب بودن سخت میشود!

گاهی وقتها دلم میخواهد هزارسال بخوابم!

اما چشمهایم که به چشمهایم می افتد..

مو اگر نبودی من چه میشدم؟..

توی این غربت چه بر سرم می آمد؟

مو آیا من هنوز هم زنده بودم؟

حال خوب من آنسان است که در کنار خوبی چون تو مینشینم..یا در سکوت به لبهای سارا چشم میدوزم...

تا بحال فکر کرده ای این دخترک آرام،

چه حرفها توی چشمهایش نهفته؟..

تابحال به سکوت غم انگیزم فکر کرده ای مو؟

دروغ گفتن خوب نیست..

خوب نیستم..

شب خوبی هم نیست

اما فکر کردن و نوشتن برایت آرامم میکند..

از دور محکم بغلت میکنم و چشمهایم را میبندم تا این کابوس به پایان رسد..

نباید خسته میشدم

اما راسنت بی نهایت خسته است..

حتی از عطر دریا..

ای محبوب زیبا..🍃

22:56

95/12/24

از طرف دخترک بنفش دریاهایت..

..


۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۴۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Legend 28

نامه های راسن به مو: نامه ی ششم🐳

🐳

#نامه_ی_ششم

احتمالا دیگه نامه هامو کتابی ننویسم مو..

کتابی نوشتن لذتبخش نیست..

یکم سفته!

حتی شاید نامه های قبلی رو قبل رسوندن به دستت دست کاری کنم..

امروز چقدر زیبا بودی..همیشه زیبایی!

اما با اون کت واقعا فوق العاده بودی..انقد محوت شدم که داشت یادم میرفت سلام کنم!

اخه چرا مثل ستاره ها انقد نرم راه میری!

وایستادم و قدم زدنتو تماشا کردم..

دور و دور و دورتر..

خیلی گیج و منگ نگاهت میکردم..

تو فهمیدی چرا نه؟..

امروز برای تو اونجا بودم..

مو.. فکر نمیکردم سهم اخرین95 فقط چندثانیه باشه!

هنوزم دارم گریه میکنم..

نمیتونستم جلوی اونهمه آدم بزنم زیر گریه..

هیچوقت بفکرت نیستم مثل بچه کوچولوها میدوم سمتت! اما امروز شاید یکم بفکرت بودم..وسط اونهمه سایه های خاکستری و ماشینهای پارک شده،گریه میکردم؟

اما تو فهمیدی!

برای همین امشب گفتی :

" هنوزم قیافه خداحافظیت توی ذهنمه.."

اوهوم..رفتم 404 و دستمو گذاشتم رو صندلیت و حس کردم بارون میباره..

میخواستم امروز بهت بگم که چقد دوست دارم..که چرا انقد خوبی؟

میخواستم توو چشمات نگاه کنم و بگم"چرا انقد خوبی؟"

اما خدافظی تلخ ترین حادثه ی عشقه..

زمان نبود..جرعت بود،حرفها..اما زمانی نبود..

بعد 6 ماه هنوز فقط نگاهت میکنم و سکوت میکنم..

شاید سکوتم برای تو لذتبخش باشه اما برای من دردناکه مو..

امروز نمیخواستم سکوت کنم!

تارهای صوتیم منقبض شد..فقط چند کلمه از دهنم خارج شد و انگار هوا بلعیدشون..

داشتی میرفتی!

اخرین نفری بودم که دیدت!

+مراقب خودت باش راسن..

-شمام مراقب باش!

+دلم خیلی برات تنگ میشه..

- ..

صدا؟

نداشتم..فقط مردمک چشمام تنگ شد و حس کردم داره گرم میشه..

لعنتی!

دو بعدازظهر کدوم روز بود که دیدمت؟..

..

از طرف:دخترک دلتنگ بنفش دریاهایت..

۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۴۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Legend 28

نامه های راسن به مو:نامه ی پنجم🐳

🐳

#نامه_ی_پنجم

سلام مووووووو😍😍💜🙈

خوبیییی؟:))

مو امروز شنبه است نمیدانی چقدر حالم خوب است!14 اسفند 

این هفته روزهای خوبی در انتظارمان است..آن شب که فهمیدم یک هفته نیستی،بغض گلویم را گرفت و کمی بعد یکهو ترکید اما حالا میفهمم چه کیفی دارد بعد یک عالمه ندیدن ببینیمت😍

مو این روزها توی دلم برای سارا آرزوهای بنفش میکنم و بعد درست وسط رد شدن از یک خیابان شلوغ میگویم "آمین"

بالاخره فهمیدم که میشود بدون صدا کردن فرد یا نیرویی خاص،آرزوهایت را بگویی و به انتهایشان یک آمین بچسبانی..

وقتی چیزهایی را از دست میدهی که هرگز بدستشان نیاورده بودی،

میخواهم بهت بگویم هیچگاه نباید چیزهایی که حتی خودمان نمیدانیم از کجا آمده اند و ننشسته ایم درست حسابی بهشان فکر کنیم را همینطوری یکهو فرو کنیم توی سر یک موجود بیچاره!

یقیین فرو کردنی نیست..بعدها کار دستت میدهد..یقیین کشف شدنیست..تو باید خودت کشفش کنی..اصلا کشف کنی که اهل کشف کردن هستی یا نه؟

یقیین کشک نیست!

ولی باور کن 99% ادمها یک کشک توی وجودشان هست که تابحال بهش فکر نکرده اند و همینجوری مثل یک چیز ارثی دست به دست بهشان رسیده..

خنده دار نیست؟

حالا کی باید جواب دود شدن یک سری چیزهای مهم توی قلبم را بدهد؟

برای همین است که یک راه جدید پیدا کردم..بدون چنگ زدن به چیزی که گم شده هم میتوانم آرزوهای خوب برای کسی که دوستش دارم بکنم.

دیشب به ستاره ها نگاه کردم و گفتم " سارا تو انقدر خوبی که مطمعنم همه چی خوب پیش میره..تو اونقد خوبی که کاعنات ازت خجالت میکشن و مطمعنم این هفته همه چی خوب پیش میره..بخاطر خوب بودنت همه چی خوب پیش میره مطمعنم..باور کن اگه یه دلیل واسه همه زیبایی های دنیا وجود داشته باشه اون دلیل تویی!

بقیه اش همش کشکه!"

موافقی نه؟

من و تو خیلی راجع به این چیزها باهم موافقیم.گفتن ندارد که.

اصلا میخواهم کل این نامه از او حرف بزنم تا تو هم کلی کیف کنی.تابحال هیچکس را اینطوری دوست نداشته ام.او خیلی لعنتی ست!

البته تو هم همینطوری و من اخرش از اینهمه دوست داشتن شما دوتا حتما یک چیزی ام میشود شک نکن.

راستی!این پنجشنبه احتمالا تو،

من و سارا را برای ابد شوت کنی یکجایی که دست هیچکس بهمان نرسد اما ما تصمیم خودمان را گرفته ایم و آنقدر هیجان داریم که امیدوارم تا آن روز زنده بمانیم😁

یعنی شوت کردنت را به جان خریده ایم مو.

برای لحظه ای که توی چشمهایمان نگاه کنی و بگویی" دست از سرم بردارید!"😆😆😆

اما باید بهت بگویم که همه چی تقصیر هر سه تایمان است.تو زیادی خوبی سارا زیادی خوب است و من زیادی چسبناک!

من مثل یک چسب به شماها چسبیده ام و دیگر هیچ کاریم نمیشود کرد.

بقول مامان "بیچاره دوستات"

البته اگر یکهو بد شوی هم دیگر هیچ فایده ای ندارد.یکبار یک آهنگی گوش دادم که مضمونش همچین چیزی بود"اگه تو بد بشی معنای بدی واسم عوض میشه"

درست میگفت. تو بد شو ببین چجوری عاشق همه ی بدی ها میشوم!

واقعا عشق درد لاعلاجیست مو.

لاعلاج و بی نهایت زییا.

خواستم بگویم که هرکاری کنی من از دست رفته ام😅

مو یک کمی دیگر حرف بزنم؟:(

مثلا از خودم؟:(

این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم.

نه آن تنهایی ای که بقیه میشناسند.

اگر سارا را بگذاریم کنار،

حس میکنم از همه دورم..حس میکنم شکسته ام مو..البته مهم نیست اما حس خوبی نیست..من سالهاست با دوری ساخته ام اما دیدن اینکه تو نزدیک بمانی و بقیه دور شوند سخت است، نیست؟

اینکه تو دوری را باور نداشته باشی اما با چشمهایت ببینی که شکاف تنهاییت عمیق و عمیق تر میشود و سایه ی تنهاییت بهت میخندد..

من تنها نیستم اما درونم یک چیزیست که زود میشکند و پژواکش همان حس تنهایی من است..

قلب شکسته و تنهای من!

میدانی مو من دوست ندارم کسی شخصیتم را رمزگشایی کند..بنظرم چیز جالبی نیست که بفهمی میتوانی تا چه حد یکهو ضعیف شوی..

چند وقت پیش توی یک کتابی که شخصیت ها را براساس مدلی به نام اناگرام شرح داده بود خواندم که در من لایه های عمیقی از غم پنهان است که خیلی وقتها یقه ام را میگیرد..

خواندم که دوستی با من مثل راه رفتن روی یخ میماند!

من یکهو شاد و بیکرانم یکهو غمگین و دلشکسته..

من زود میشکنم مو..

چرا آدمها فکر میکنند که من نمیفهمم..

خودت را ناراحت نکنی ها،

من حالم خوب است مو💜

از طرفی دلم میخواهد به فاطمه بگویم که چقدر دوستش دارم و لحظه ای نیست که روحم در کنارش نباشد..اما نمیتوانم این را درست حسابی بهش بگویم..کنکور!

بگذار اسمش را تکرار نکنم..

مو تو فاطمه را ندیده ای او واقعا نسخه ی بی همتایی از یک پروانه ی مینیاتوریست که دنیا دیگر همانندش را حتی نخواهد دید!

حال،این روزها روزهای زیاد جالبی نیست..من خودم را یادم هست اما او من نیست او فرافراترها از من است..او بیکران است و من دلم میخواهد تمام خرت و پرتهای سر راهش را پرت کنم کنار!

نهنگ را که نمیشود توی تنگ نگه داشت میشود؟

مو من تا وقتی که اینقدر بی ثبات و متغیر باشم که نمیتوانم 

به دردش بخورم..

مشکل این است که

او خیلی گنده است و

من در برابر او خیلی کوچک و بقول خودت پشه ام!

من اصلا به هیچ دردی نمیخورم:(

درحالیکه او جزء همان لیست اندک بهترینهاییست .که بهت گفته بودم:(

آنوقت من را میبینی؟:(من حتی اندازه ی یک شلغم هم برایش مفید نیستم:(

حس بدی ست مو:(

ادم از خودش بدش می آید:(

من به درد بقیه نمیخورم اما آنها همیشه کنارم هستند..:(

🐳🌿🌸💜

از طرف:دخترک بنفش دریاهایت..

95/12/14

13:23

۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Legend 28

نامه های راسن به مو:نامه ی چهارم🐳

🐳

#نامه_ی_چهارم 

آدم دلش تنگ میشود مو..

ساعت 22:18 سه شنبه است..

مو؟

یعنی دل تو هم برای ما تنگ میشود؟

توی آن جغرافیای کوچک مثل کسی که آخرین سیگارش را میکشد به دیوار تکیه دادم و به دری که باز نشد خیره ماندم..

مو!

یعنی تو هم اگر میخواستی برای من نامه ای بنویسی توی این خط چشمهایت خیس میشد؟

هرچند من لبخندت را با هیچ چیز عوض نمیکنم..

شاید یک روز روحم را چند تکه کنم،

و یک تکه اش را توی لبخندت جا بگذارم..

اینطوری همیشه با توم..و تند تند بی اراده لبخند خواهی زد:*)

میروی دکتر و دکتر به تو خواهد گفت

:"یک چیز نامریی بنفش برای ابد توی لبخندت گیر کرده!"

و تو تازه خواهی فهمید که من چرا ناپدید شدم..

تو که میدانی آن یکی تکه ها مال کیست؟:*)

چرا امروز نبودی مو؟ من دلم باد کرده! به جای اینکه بگیرد مثل بادکنک باد کرده مو..

دیده ای آدم خسته باشد،

خوابش نبرد و دلش باد کند؟

و تازه مو را هم ندیده باشد..

بگذار کمی بخندانمت..مو من گاهی خیلی زیبا میشوم!عیبی ندارد اگر با خودت بگویی این راسن چه خوشیفته است اما راست میگویم! مشکل این است که همه ی روزهایی که تو را میبینم شبیه شلغم هستم! 

دیده ای آدم یک روزهایی بیدار میشود و توی اینه میبیند که دریا زیر پوستش در حال رقص است و ماه توی چشمهایش؟

دیده ای که از دیدن خودت سیر نمیشوی و توی اینه به آن چشمهای روشن خیره میمانی؟

امروز آن شکلی بودم..

یعنی فردا باز شلغم میشوم؟

یا نور میمانم و تو را نمیبینم؟

من شلغم بودن را ترجیح میدهم..

مو من شلغم بودن را دوست دارم آنسان که تو باشی!

 دارم برایت نقاشی میکشم..توی نقاشی دوتا شاخ گوزن روی سرم هست..آن شاخها دلتنگی های من هستند..زیبا و استوار!

توی دستهایم سه شاخه گل بنفش میبینی..که پر پر شده و باد آنها را دارد میبرد..خب مو وقتی نمی آیی نفسهایم اینطوری پر پر میشود..سخت نفس میکشم ..و دستهایم را اگر ببینی کمی کبود میشوند!

دستهای همیشه داغی که یکهو سرد شدند..

هرچه ها میکنم فایده ای ندارد:(

مو امروز روز چندان جالبی هم نبود..اما میدانی سارا یک چیزی توی تاکسی گفت"اگه جانان نبود افسرده میشدیم اینجا نه؟ "

لبخند زدم..

تو روح این شهر هستی..

نامه ی امشبم کمی کوتاه است..

یک فکری برایمان بکن:*)

مو..

تو روح این شهر هستی....

برای همین است که هیچ چیز شبیه قبل نیست و من گاهی گم میشوم!

مو..؟

تو روح این شهر هستی..

باور کن!

💜..

به جان آن قلب های بنفشی که برایت میکشم..تو روح این شهر هستی..

..🍃

از طرف: دخترک دلتنگ بنفش دریاهایت..

95/12/10

22:46

۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Legend 28