من همه ی راه های منتهی به شکست رو میدونم،

عجیبه که همشو مو به مو انجام میدم.

از اینکه راسنم،

به شدت حس بدی دارم!

نه اینکه راسن بودن بد باشه،

نه..

اتفاقا راسن میتونه یه افسانه باشه..

اما..

راسنی که من دارم میسازم،

بطرز مزخرفی کوچیکه.

کوچیک!

هیچی نیست !

پوچه !

درحال حاضر توو 21 سالگی،

هیچی به اندازه ی نداشتن یه بابای خوب اذیتم نمیکنه..

پدری که بشه دستشو گرفت رفت قدم زد..

پدری که توو چشمات نگاه کنه،

بزرگت کنه..

نذاره اینقد کوچیک بمونی..

نذاره از دیدن خودت توو آینه فرار کنی..

مو..

من خوش شانسم که دیدمت..

اما بدشانسی همینه

.....

نداشتنت..💔