از امشب یک سری نامه ها در وبلاگم منتشر میشه تحت عنوان "نامه های راسن به مو💜🐳"

:) 

🐳

#نامه_ی_اول :  

" موی عزیزم..

این اولین نامه ای ست که برای تو مینویسم..هنوز خودم هم نمیدانم چکار قرار است بکنم!فقط میخواهم برایت نامه بنویسم..درست است که من هرگز جودی نمیشوم اما آدم باید خودش باشد نه؟ 

بنظرت جالب نیست؟

فکرش را بکن! ده ها سال بعد این نامه ها را بخوانی و آن لبخند ستاره پوش ات را بر لب بیاوری!

کسی چه میداند..

حتی هنوز تصمیم نگرفته ام که این نامه ها را برای خودت هم بفرستم یا نه..

کاش من رفیق شاملو بودم!

آنوقت باهم میرفتیم و نامه پست میکردیم..

من برای تو،او برای آیدا:))

منکه هیچ لذتی از زیستن در این عصر تارهای در هم بر همی که بهش میگویند "تکنولوژی " و خیلی هم کیف میکنند،نمیبرم..

لذتی هم ندارد..

الان باید یک کاغذ کاهی در دستان تو میبود!

تایپ کردن وصله ی ناجوریست برای منی که دیوانه ی عطر کاغذهام..

یعنی الان خوابیده ای؟

آخر ساعت از دو بامداد هم گذشته..آنوقت حتما آن حوالی ستاره ها سوار دوچرخه های طلایی شان هستند و پنجره ی اتاق تو را بهم نشان میدهند..صدای چرخ دنده هایشان به گوشم میرسد..عاشق سر و صداهای نصف شبی هستند..البته آدمهای بیکار کمی مثل من پیدا میشود که به این چیزها گوش کند و تازه از انها حرف هم بزند اما خب من از کودکی با ستاره ها هم بازی بوده ام برای همین مثل کف دستم آنها را میشناسم. آنها اکلیل هایشان را خرج هرکسی نمیکنند..این را فراموش نکن!

یک نشانه اش آن برق های توی چشمهایت است..انگار ستاره ها در حال رقص توی چشمهای تو هستند!آخ..آنقدر کیف میدهد زل زدن و غرق شدن توی چشمهات! 

موی عزیزم..فردا شنبه است..30 بهمن95..درواقع فردا نه،همین الان هم شنبه است..من همیشه قبل هفت صبح را دیروز حساب میکنم! 

سارا امشب پیام داد و گفت :"فردا دانشگاه تعطیله.نریا راسن!" میداند من با اخبار رابطه ی خوبی ندارم و بلند میشوم روز تعطیل هم میروم مثل16 بهمن.البته آن روز واقعا نمیدانستم.بد هم نشد.فقط هیچکس نبود اقای حراست محترم خیلی متعجب به من نگاه کرد و گفت " برو بیرون امروز تعطیله!"

عاشق مهر و عطوفت حرفهایش شدم😄

من هم راهی جاده ی سلامت شدم و تا ته اش رفتم! کلی کیف داد.همه ی راه هم داشتم به تو فکر میکردم و صبح کله سحر با سارا باهم چت میکردیم!بقیه ورزش میکردند من از نگاهشان خواندم که تو هم ورزش کن. اما من

با یک گوزن دوست شدم.

خودت بگو ورزش جذابتر است یا دوستی با یک گوزن؟

فردا میروم و به دوست گوزنم یک سری میزنم عکسش را هم دارم دوست داری ببینی اش؟ میخواست گوشی ام را ببلعد!

خیلی گوزن باحالی ست.زبان دراز و بامزه.اول فقط از دور نگاه میکردها.یکهو شیفته ی هم شدیم😅😅😅

شنبه است دیگر.تعطیل باشد! چهارشنبه که نیست.مهم آن روزهایی ست که تو هستی.آن روزها نبایستی تعطیل شوند..💜

اگر بدانی من به چه چیزهایی فکر میکنم!

دارم فکر میکنم

کاش یک صندوق پستی بود فقط برای من و تو! خیلی کیف میداد مگر نه؟

یک رویش بنفش یک رویش سبز!

فقط ما میتوانستیم ببینمش.

فقط ما میتوانستیم بازش کنیم.

فقط ما میتوانستیم داشته باشیمش.

میشد تا کرد گذاشتش توی جیب توی چمدان توی کیف و در مسافرت های دور با خود برد!

آخ که چه دنیای بی خودی ست..

اما عیبی ندارد من همیشه توی رویاها برای تو توی همان صندوق پستی نامه می اندازم و به جای تمبر،قلب های بنفش کوچولو کوچولو میچسبانم مثل همانی که بهت دادم..💜

موی عزیزم..

موی مهربانم..

آخ که نمیدانی چقدر دوستت دارم..

طوریکه الان دو دقیقه مانده به سه بامداد،

با فکر کردن به تو چشمانم پر از اشک میشود..

از بس که دوستت دارم..

لطفا به خودت حسودی کن..

آخر من فقط "تو"را اینهمه دوست دارم!💜

🌿🐳🐳🐳

از طرف : دخترک بنفش دریاهایت..💜

3:07

⭐️..